شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان است
تو از حاشیه های قاب دلتنگی ام بالا رفتی. مثل یک کودک شاد پاهایت را آویزان کردی و شعر بادبادک های رنگی را خواندی... من از دور تماشایت می کردم و تو کودکانه دستهایت را دور دهانت گرفتی و فریاد زدی بیا!!!!!! آرام آرام قدم برداشتم و به سویت آمدم... دستهایم را گرفتی و بالا بردی و من اولین بار بود که دنیایم را انقدر رنگارنگ میدیدم...
نوشته شده در سه شنبه 90/2/13ساعت
11:18 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |
Design By : RoozGozar.com |